نبشته های دلم برای پیامبری که وجودش سرآغاز صلح،دوستی، عفت، نیکی و احترام برای جهانیان بود
مسیحا، از مادری به جهان هستی آمدی که نامش مریم(س) بود…
مریم(س)، شیرزنی خداشناس و پاکدامن
مسیحا، زمانی پا در جهان هستی نهادی که گروهی از نابخردان یهود بیشترین زهرهایشان را برای تقابل با دین و آئینت به کار بسته بودند…
نابخردان یهودی که از آغاز وجودشان، ? بار به واسطه اعمال لجوجانئشان از زمین محو شده بودند، اما مگر اینان آدم می شدند!!
اینان شیاطین انسی بودند که چند صباحی لباس آدمیت را در بر کرده بودند…
مسیحا، زمانی که آمدی شیاطین از درونشان آه بلندی کشیدند که باید جل و پلاسهایمان را جمع کنیم که کار ما بر روی زمین تمام شده است، اما باز هم شیاطینی از انس به یاری شیاطین جنی شتافتند تا تخم تفرقه و فتنه را در میان نهال های پاک انسانی بپاشند
مسیحا، امروز نیز شیاطینی از انس، پا را از شیاطین جن فراتر نهاده اند و با نام آئین، دین و مرامت، برادرت محمد(ص) و آئینش، مردانش، شیعیانش و اهل البیتش(ع) را سُخره گرفته اند!
مسیحا، همینان در غدیر هم قسم شدند و پیمان بستند که سقیفه ای تشکیل دهند که تشکیل دادن سقیفه یک طرف و شروع تمام بدی ها طرف دیگر تا برادرت علی(ع) نتواند حکومت جهانیش را که در غدیر به جهانیان توسط پیامبر مهر و مهرورز معرفی شد را آغاز کند
مسیحا؛ برای تو می نویسم نبشته های دلم را، دلی که از دیدن این شیاطین انس که با نامت بر جهانیان ظلم می کنند و سر سوزنی برای آنها ارزش و حقوق حقیقی ای را قائل نیستند را شاهد است
مسیحا، با عشق(عج) به یاری برادرت محمد(ص) و شیعیانش بشتاب، چرا که پیروان غیر حقیقیت لباس مسیحیت تحریف شده را در بر کرده و با این لباس به جنگ دین و کتاب آسمانی برادرت آمده اند
مسیحا، فقط به خدای تو و برادرت محمد(ص) پناه می برم از شر این شیاطین، خودت یا به راه حقیقی هدایتشان کن و یا رسوائی و نابودیشان را برسان…
مسیحا، برادرم، تو را به یاری فرا می خوانم….