مسیحای جوانمرد من!
چه بسیار رادمردانی که به جرم مشتهای گره کرده شان به صلیب کشیده شدند. و پیش از همه? تو را به دار آویختند? نامردمانی که پسرانشان امروز? رادمردان می کشند.
چه جنازه هایی که بر زمین نماندند. و پیش از همه جنازه پیامبر صلح و دوستی را پیش چشم علی و فاطمه بر زمین رها کردند? همانهایی که پسرانشان امروز جنازه های آزادگان ما را بر زمین رها می کنند.
آنانی که تو را بر صلیب رها کردند? هم آنان امروز صلیب را نماد و مایه احترام عیسایی می نامند. هم آنان امروز صلیب را بر چشمان می نهند و مقدس می شمارند.
آنانی که جنازه پیام آور مرا بر زمین رها کردند? هم آنان امروز پشت ردا و تسبیحش پنهانند و به آن قداست می ورزند!
این صلیب و آن ردا و تسبیح? نشانه و شهرت دشمنان تو و پیام آور من است که ما امروز بر چشم می نهیم و می پرستیمش!
به کلیسا می رویم و نزد کسانی به گناهانمان اعتراف می کنیم و بخشوده می شویم (!) که خون آزاده مردان و زنان با ایمان تاریخ? در بازوها و شکمها و مغزها و سفره های آنان جاریست!
مسیحای جوانمرد من!
توهین از این فراتر چه? که با شعار صداقت و دوستی تو? آن سوی دنیا? و در ردای پیام آور صلح و دوستی من? کمی این سوی تر? خون مظلومان تاریخ می مکند و می خورند و می ریزند و می پاشند و در سفره هاشان می نهند? نان شب آنان را ؟!!!
توهین از این فراتر چه? که نانی را که پدرانمان به عرق جبین می آورند? به زور می ستانند و شکم باره می کنند? به نام دین? به نام تو و به نام پیام آور من!
مسیحای جوانمرد من!
با تو چه شکوه ای کنیم؟ که هر چه می کشیم از خویشتن ماست.
ما بشریت مقصریم که با نام چوپان پیر? ملتی بی خانمان می شوند.
ما بشریت مقصریم که با نام ترسا و مسیحا و در ردای پیام آور من? خون مظلوم می خورند و سر آزادیخواه مسئول? بر دار می کنند.
با تو چه شکوه ای کنم مسیحای من؟
مقصر منم! نه من ترسا? نه من مسلمان? نه من زرتشت. من «انسان»!
من فقط شرمسارم.
از روی خداوندگارم? از روی اهورا? از روی تو? از روی زرتشت? از روی محمد? از روی علی.
با تو چه شکوه ای کنم؟
من فقط شرمسارم.
نه تنها برای اینکه پیامبرم را به سخره گرفته اند? چون هویت انسان را به سخره گرفته اند!
کاش ما فقط ذره ای « ما » می شدیم.
کاش...