سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاید باید خودم این‏قدر معرفت داشتم که نامه بنویسم و درد دلم را با تو بگویم؛ اما هر چه بود این دعوت انگیزه‏ام برای نوشتن این نامه بود.

شاید فکر کنی بعد از این همه سال که خواسته‏ام نامه بنویسم، می‏خواهم بنشینم و شکوه کنم و از تو بشنوم که حرف‏هایم درست است و آن‏ها اشتباه کرده‏اند و از این دست حرف‏های گفتنی و شنیدنی. شاید هم گمان کنی آماده‏ام به چند خط بعد برسم تا هر چه از دهنم در می‏آید بگویم؛‏ به همه‏ی آن‏هایی که من فکر می‏کنم به خطا رفته‏اند.

نمی‏خواهم و نمی‏توانم بگویم آن‏هایی که فیلم فتنه می‏سازند و کاریکاتورهای توهین‏آمیز طراحی می‏کنند مسیحی نیستند و این‏ها؛ همان‏گونه که نمی‏توانم بگویم آن‏ها که به ادعای کاریکاتوریست‏ها و فیلم‏سازهای تروریست‏شناس! تروریست‏اند، مسلمان نیستند.

می‏دانم یک مسیحی می‏تواند یک مسیحی ِ پایبند باشد و در همان حال کاری کند برخلاف مسیحیت؛ همان‏گونه که یک مسلمان پایبند به اسلام، می‏تواند کاری خلاف اسلام و اعتقادات خود انجام دهد.

وقتی کسی اشتباهی می‏کند، -نمی‏دانم بگویم وظیفه یا حق- دست‏کم اقتضای انسانیت این می‏شود که دوستانه و صمیمانه اشتباه گوشزد شود؛ گرچه هیچ توقعی نیست نتیجه‏ی قطعی بگیریم؛ اما مشکلی که هست، این است که خیلی از این حرکت‏های ناهنجار، دست‏کم مشکوک به برنامه‏ریزی هماهنگ و سازماندهی‏شده هستند. فکرش را بکنید وقتی در مدت یک سال بارها و بارها شاهد توهین، بی‏حرمتی و رفتار ناهنجار باشیم چه برداشتی می‏شود کرد؟ آن هم نسبت به یک مذهب؛ و یک شخصیت؛ که دست‏کم مورد توجه یک میلیارد نفر انسان است.

می‏دانم تو هم اگر زنده بودی، شاید نمی‏توانستی کاری بکنی؛ یا صلاح نمی‏دیدی کاری بکنی یا دست‏کم کار برجسته‏ای بکنی. چرا که جهان امروز پر شده است از دورویی و بی‏رحمی. بعضی می‏گویند حال که آن‏ها فلان آیه از قرآن کریم را بهانه‏ی متهم کردن اسلام و مسلمانان به تروریسم می‏دانند و ادعای خود را تبلیغ می‏کنند، ما هم همین کار را درباره‏ی متون دینی آن‏ها انجام بدهیم. من که فکر نمی‏کنم راه درستی باشد. آخر به نظر من مشکل اساسی از جای دیگری است.

آن‏ها می‏خواهند بدون فهم اصیل از دین، از برخی منابع و متون دینی برداشت‏هایی بکنند که کم‏تر مسلمانی آن‏چنان نتیجه‏ای می‏گیرد. درست است که بعضی احکام و بعضی قضاوت‏ها در هر مرام و مسلکی باشد قابل توجیه نیست.

خیلی حرف‏ها هست که در این‏چنین مواقعی به ذهن انسان می‏آید اما خب. فکر می‏کنم زدنش در این نامه نیازی نباشد. داشتم به این فکر می‏کردم که شاید بهترین و مناسب‏ترین راه برای قضاوت برون‏دینی درباره‏ی ادیان و مذاهب، رفتار تاریخی پیروان آن مذهب یا دین باشد؛ چه دین تحریف شده یا ساختگی یا ادیان اصیل و شناخته شده.

نیازی به یادآوری جنگ‏های صلیبی نیست؛ نیازی حتا به یادآوری حمله‏ی فراقاره‏ای امریکا به عراق آن‏هم به نام مسیحیت نیست. نیازی به یادآوری هیچ چیز نیست. حتا همین‏ها را هم که گفتم زیاد بود.

تو پیامبر خدایی و همه‏ی لحظه‏های زندگی بشر پیش روی توست. درست است در میان مسلمان‏ها قبیله‏هایی هم‏چون القاعده و سلفی‏ها و وهابی‏ها هستند که بیش‏تر مسلمان‏ها، آن‏ها را خارج از دین می‏دانند. درست است بعضی مسلمان‏ها کارهای ناشایستی کرده‏اند؛ اما مسلمان‏ها ثابت کرده‏اند شرافت و نجابت‏شان باعث می‏شود اگر مسلمانی به خطا رفت، از کار او ابراز برائت کنند؛ اما تو هم می‏بینی امروز جهان مسیحیت نشسته‏اند و واکنش موثری در برابر رفتار غیراخلاقی و حتا سازمان‏یافته مسیحیان ندارند.

حرف زیاد است. دنیای امروز آن اندازه بی‏رحم و بی‏منطق هست که حرف حق شنیده نشود؛ اما این قاعده را هم فراموش نخواهیم که «حق ستاندنی است».

 شرمنده درد دل‏هایم طول کشید؛ و شرمنده‏تر از این‏که حرف‏هایم پراکنده بود. آدم که گوش شنوایی پیدا می‏کند، یادش می‏رود باید منظم حرف بزند.

فکر می‏کنم این‏ها هم می‏خواهند برایت نامه بنویسند و درد دل بگویند؛ یا شکوه کنند؛ یا هر سخن دیگری.

 

باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏و‏مکه